یک جرعه زندگی
امروز به یاد خاطره غم انگیز رفتنت افتادم
به دور دستهای تنهایی ها رسیدم و
دوباره از اوج به پستی انزوا کشیده شدم .
دوباره حرف از رفتنها مرا به انهدام
لحظه های خوشبختی تبعید کرد.
کاش تمامی تلاش من برای ماندنت بیهوده نمی ماند
تا نمی رفتی و با خود نمی بردی تمام عشق به دست آورده ام را .
امروز دلم گرفت از گفتن کلام رفتن.
سفرو نبودن و دوباره تنم به لرزش
بغض گلویم ماند و دلم به غرور از دست رفته اش نالید.
کاش حس رفتنت لحظه ای سایه از ماندنیها بر می داشت
تا تو می بودی و می ماندی و در آخر من از حضور خلوت تو
می پذیرفتم غمهای دگرگون
شده عشق را .
کاش دیگر رفتنی نباشد حتی برای لحظه ای.
کاش بمانی و مرا در انزوای
کوچه های بی کسی به رهایی آزادگان زخم خورده نسپاری.
کاش....
نوشته شده در دوشنبه 90/7/18ساعت
11:8 صبح توسط نرگس چ نظرات ( بدون ) |
Design By : Pichak |